یه جوری کوچولو و کوتاه و نرم بارید، انگار نمیخاست کسی جز من ببینتش!

بارونو میگم :)

بارون که چه عرض کنم، بیشتر شبیه قطره کوچولوی شیطونی بود که از چنگ ابر در رفته بود تا بیوفته رو صورت من ^_^

.

آخرین روز این هفته که دانشگاه بودم،خیلی خوش گذشت :)

تا صبح مافیا بازی کردیم

همیشه وقتی هیونگ میگف داره مافیا بازی میکنه، با خودم میگفتم خسته نشد از این بازی عایا؟! :/

ولی دیشب واسه اولین بار مافیای واقعی بازی کردیم با تعداد متعددی() از دانشجوهای آواره ی جغدی که مث من توو اتاقاشون دووم نیوورده بودن و ریخته بودن توو نماز خونه

.

این روزا هرکی کوچیکترین سرفه ای میکنه بهش این جمله رو میگم :"حیف شد! تو آدم خوبی بودی"

خدایا. امیدوارم ب خیر بگذره.نمیخام راجبش حرف بزنم چون قرار بود حال خوبمو منتقل کنم فقط :)

.

و اما بزرگترین پدیده ی امروزم، صندلی تک توو اتوبوس بود

کنار در.توو ارتفاع.با یه حفاط ک شبیه هرچیزی بود جز حفاظ

منم رفتم دقیقا رو همون صندلی نشستم هر دفه در باز میشد حس میکردم دارم پرواز میکنم میدونم زیادی ذوق کردم ولی باور کنین شماهم جای من بودین همین حالو داشتین

و قشنگترین پدیده این بود که به دیوونگی کامل یکی از دوستای خیلی خوبم پی بردم

وقتی تصور میکنیم باهمدیگه با آهنگ "for the rest of my life" ماهر زین توو خیابون یا جاده قدم بزنیم^_^

یا همدیگه رو ب جیغ کشیدن و غیره() دعوت میکنیم اونم از راه دور

خدایا شفامون نده

.

یکی از بیانی ها مسابقه ی شعر خوانی گذاشته وبش^_^

خیلی دلم میخاد شرکت کنم ولی اعتماد به نفسشو ندارم

انشاالله توو پست بعدیم، لینک پست ایشونو میذارم تا اگه خواستین شرکت کنین :))

.

امشب تهدید شدم به زود خوابیدن، واسه همین یه کم "شه" و "از هر دری طور" نوشتم

آخه فردا صبح قراره بریم سیسمونی نی نیِ عمو کوچولومو بچینیم☺

باورم نمیشه عمو کوچیکم که تا دیروز باهام بازی میکرد و سر به سرم میذاشت،حالا خودش داره نی نی دار میشه☺همه ی اذیت کردناتو جبران میکنم عمو جون![شیطان]


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها